• مربوط به موضوع » <-PostCategory->

به وبلاگ من راي دهيد لطفااااااااااااا    نياز دارم


 






خخخ به وبلاگش رای بدین نیاز داره
وبت هک شد اینم رمزش 13711371
رمز وبتو عوض نکردم خخ
حال کنید
asalfun.net


مزایای خرید و فروس اینترنتی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


 مشتریان دلایل متعددی برای خرید اینترنتی ذکر می کنند .

بسیاری از این دلایل به خصویات منحصر به فرد محیط اینترنت شامل دسترسی جهانی به کالا و خدمات ، وجود اطلاعات فراوان در مورد محصولات ، امکان مقایسه محصولات و قیمتهای آن ها ، صرفه جویی در زمان ، انعطاف پذیری در زمان خرید ، عدم نیاز به تحرک فیزیکی ، وجود قیمت های رقابتی ، تنوع محصولات و سهولت در سفارش خرید بر می گردد .

شاید بتوان با توجه به مطالعات صورت گرفته عمده ترین مزیت خرید اینترنتی را راحتی دانست 
 گرچه تاکنون معنای واحدی برای مفهوم راحتی ذکر نشده ولی انواع آن در فرایند خرید به شرح ذیل شناسایی شده است 

راحتی دسترسی:  یعنی بتوان به آسانی به محصول مورد نظر دست یافت .


 راحتی جستجو:  یعنی بتوان به سادگی محصول مورد تقاضا را یافت و اطلاعاتی در مورد آن کسب کرد


راحتی مبادله : یعنی بتوان محصول را بدون تشریفات زیاد خرید یا در صورت عدم رضایت آن را بازگرداند

راحتی در برنامه ریزی : در اینترنت می توان هر موقع از شبانه روز و در هفت روز هفته خرید کرد 


 راحتی در مقایسه : در اینترنت موتورهای جستجویی وجود دارند که در سایت های مختلف کالاهای مورد نظر مشتری را طبق ترجیحات او جستجو و مارک های مختلف را از نظر قیمت و سایر موارد با هم مقایسه می کنندراحتی در مصرف انرژی  از آنجا که خرید اینترنتی می تواند از خانه ، محل کار یا دیگر مکان ها صورت گیرد دیگر نیازی به جابه جایی بین فروشگاه های مختلف و صرف انرژی زیاد نیست .

بهشـــــــــــــــــــــــــــت عاشـــــــــــــــقان



دلمــــ ...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

اینـ روزها دلمـ زیاد می گیرد

 

 

 نمی دانمـ تنگـ استـ یا هوایـ کسیـ را دارد...

شايد دلتنگـــ كسيـــ در دور دستــــ ها

 هرچهـ هستـ

 حسـ عجیبیـ ستـ

 با اینـ فصلـ می خواند...

 

 غم نوشت:

 میرم  زیر بارون تا جسمم با روحم یکی بشه

 خیسه خیس

هيچ كس نیست ، سوت و کور  .... کسی هم بیاد نمی فهمه اشک سرتا پامو خیس کرد یا بارون !

حالم از پرسیدن گذشته

طاقتم روز به روز کمتر میشه

 

امان از فاصله

آخ که این روزا عجیب دلتنگم حس ميكنم مرگم چيزه بدي نيس و دلم

مثه هوای این روزا گرفته  شب كه ميشه ميخواد بباره

میرم یه جای خلوت جایی که همه شهرو ببینم



حالا کو تا باورم شه سرنوشت من همینه
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

نه اينکه بي تو نخندم... نه!

اما به نيامدن هميشه ي نگاهت قسم

تمام خطوط اين خنده هاي خواب آلود

با هاي هاي گريه هاي شبانه

از رخساره ي خسته و خيسم پاک مي شوند

 

                              

 

 

بهـ کلاغــــهابگویید:


قصهـ ی منــ

اینجا

تمامـــ شد،

یکیـ..

بود و نبود مرا با خود برد...


 



مزایای خرید و فروس اینترنتی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

مزایای فروش اینترنتی

براي خريداران
• هرموقع از شبانه روز كه وقت داريد مي توانيد اقدام به خريد نماييد حتي روزهاي تعطيل و ساعات نيمه شب و براي اين كار لزومي به بيرون رفتن از خانه و تحمل ترافيك سنگين و آلودگي هوا وجود ندارد.
• در وقت خود صرفه جويي مي كنيد و نيازي به تحمل صف هاي طويل بانك نيز وجود ندارد.
• پول كالا را در هنگام رسيدن به دستتان پرداخت مي كنيد.
• نيازي به داشتن كارت شتاب و پيش پرداخت نيست.
براي فروشندگان
• كالا از محلي كه تعيين كرده ايد جمع آوري مي شود نيازي به رفتن به اداره پست و تحمل عذاب ترافيك وجود ندارد.
• كالا توسط مأمور پست تحويل و پول آن بصورت كامل دريافت مي شود

• مشتريان شما از همه جاي ايران خواهند بود پس تعدادشان افزايش چشم شماري خواهد داشت.
• به خاطر اطمينان مشتري از بابت پرداخت بعد از دريافت كالا فروش شما افزايش خواهد يافت.
• اطمينان از سالم رسيدن كالا و در صورت صدمه رسيدن، اطمينان از بابت دريافت خسارت

 

بهشـــــــــــــــــــــــت عاشقـــــــــــــــــــــــــــــــــان



اس ام اس خرداد 90
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

اگه يه روز بري و بري و بري و بري و بري و بري و بري و بري و بري و بري و به خونتون نرسي ...

اونوقت ميفهمي کلاغ قصه ها چي ميکشه!

 

خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟   خواهان کسي باش که خواهان تو باشد
خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟    آغاز کسي باش که پايان تو باشد



هزار تا رگ دارم و هزار تا رفيق اما تو شاهرگي و تک رفيق

 

صبر يعني : واکنش در بهترين فرصت نه در اولين فرصت

 

 

 

با دوست عشق زيباست با يار بيقراري

از دوست درد ماندو از يار يادگاري

 

مي دوني چرا بين انگشتان دست فاصله هست؟

چون روزي يه دستي پيدا بشه که اين فاصله رو پر کنه

 


اگر کليد قلبي را نداري قفلش نکن ...اگر کسي را دوست داري خردش نکن... اگر دستي را گرفتي رهايش نکن ...

 

گاهي اوقات همه آن چيزي که يک انسان نياز دارد، دستي براي گرفتن و قلبي براي درک شدن است.

 

دنيا سه اصل دارد:

?-خاطرات

?-غم

?- عشق

با اولي زندگي کن ؛ دومي را به خاطر سومي تحمل کن

 


فقط گاهي اوقات واقعيت اينه ...
کي خسته نيست ؟! دشــــمـــــن...

 


خدا را در دور دستها، در انتهاي افق و يا در اوج آسمانها جستجو مکن. نگاهي به اعماق وجودت بيانداز.

 

 

روي ديوار مقابل پنجره‌ات قلبي کشيدم زيبا، تا ارزش عشق هميشه در خاطرت باشد، امروز کسي راديدم که روي قلبم مي‌نوشت: زباله‌هايتان را در اين محل نگذاريد...

 

مي گويند که تنها يک دقيقه طول مي کشد که دوستي را پيدا کنيد يک ساعت مي کشد تا از او قدرداني کنيد اما يک عمر طول مي کشد تا او را فراموش کنيد.

 

روزي مخاطب تمام جملاتت من بودم "نمي داني چه درد سختي است خلع مقام شدن" نمي داني چه سخت تر است ديدن ترفيع گرفتن ديگري"!!!

 


خنديدن خوب است , قهقهه عالي است, گريستن آدم را آرام مي کند, اما...لعنت بر بغض....

 


چقــــــــــدر ضعيف هستند و البته کوچک، آنهايي که وقتي اشتباه مي کنند ،نه توانايي اقرار به اشتباه را دارند و نه قدرت عذر خواهي . اسمش را مي گذارند غرور و به آن افتخار مي کنند. چه حقيرند و چه حقيرانه رفتار مي کنند...

 


چشم ديگران چشمي است که ما را ورشکست ميکند اگر همه بغير از خودم کور بودند , من نه به خانه باشکوه احتياج داشتم نه به مبل عالي...


خـــدايــا بــزن ايــن خــر ِ شــيــطــون رو "چـــُلاق" کــن تــا مــن ديــگــه ســوارش نــشــم...


 
اگر "او" براي "تو" ساخته شده! "من" براي "تو" ويران شده‌ام!!!
 

 

دلم مي خواست بهانه‌اي باشي براي فراموش کردن همه چيز… اما حالا دلم مي‌خواهد بهانه‌اي باشد براي فراموش کردن” تو”...!


هرگز لب به سيگار نخواهم زد ولي دودِ سيگار را هزاران بار به تو ترجيح مي دهم, که کم رنگ است ولي دورنگ نيست. . .


يادم مي مونه همونطور که بايد کار رو به دست کاردان سپرد دل رو هم بايد به دلدار سپرد....


هــر چـــي تــلـــخــي بــود امــتــحــان کــردم ولـــي ديــدم هــيــچ چــي تــلــخ تــر از نــديــدنــت نــيــســت...!

 

 

نــه هــوا ابـريـسـت، نـه بـارانـي مـي بـارد. پـس بـهـانـه ي دلـم بـراي ايـن هـمـه سـنگيـنـي چـيـسـت...!

 


از تــاريــکــي نـمــي‌تــرســم ديـگـر از وقــتــي کـه گــم شـده‌ام در شـب ِ چـشـمـانـت...!


بر گشته بهم ميگه چه جوري اين همه غم ُ تحمل ميکني ...؟
ميگم: دي‌وي‌دي شــدم ظــرفــيــت‌ام بــالا رفـتــه...

 

مواظب گرماي دلت باش تا کاري که زمستان با زمين کرد ، زندگي با دلت نکند ...

 

 
 
زمستان بهانه است برف از آسمون خسته مي شه ! پاييز بهانه است برگ از درخت خسته مي شه! اس ام اس بهانه است دلم برات تنگ مي شه !

 

 
 

لذت داشتن يه دوست خوب توي يه دنياي بد مثل خوردن يه فنجون قهوه گرم زيره برفه !!!!! درسته که هوا رو گرم نمي کنه ولي تورو دل گرم ميکنه

 

 
 
آدم برفي فقط ? پا دارد...

چشمانش از دکمه است اما ميخندد...

آدم برفي در برف ميخندد چرا که اين شانس را دارد که

باشد حتي آدم برفي باشد و باشد....

 

اگر کسي را نداشتي که به او بينديشي به آسمان بينديش ، چون در آسمان کسي هست که به تو مي انديشد

 

 

در زمين عشقي نيست که زمينت نزند آسمان را درياب...


 
  
 در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد / کس جاي در اين منزل ويرانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد / کس تاب نگهداري ديوانه ندارد

 



چرا مردم قفس را آفريدند ؟
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

چرا مردم قفس را آفريدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چيدند ؟
چرا پروازها را پر شکستند ؟
چرا آوازها را سر بريدند ؟
.
پس از کشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو ماند
شکفتن در گلوي گل گره خورد
.
چرا نيلوفر آواز بلبل
به پاي ميله هاي سرد پيچيد ؟
چرا آواز غمگين قناري
درون سينه اش از درد پيچيد ؟
.
چرا لبخند گل پرپر شد و ريخت ؟
چه شد آن آرزوهاي بهاري ؟
چرا در پشت ميله خط خطي شد
صداي صاف آواز قناري ؟
.
چرا لاي کتابي ، خشک کردند
براي يادگاري پيچکي را ؟
به دفتر هاي خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکي را ؟
.
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلويي داد تا آواز باشد
خدا مي خواست باغ آسمان ها
به روي ما هميشه باز باشد
.
خدا بال و پر و پروازشان داد
ولي مردم درون خود خزيدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولي مردم قفس را آفريدند                                                  

 



دستانت را در دستانم بگذار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

دستانت را در دستانم بگذار تا برايت نويد شادي بخش پر ستو ها را به ار مغان بياورم


دستانت را در دستانم بگذارتا بتوانم اميد ها در دلت زنده کنم


دستانت را در دستانم بگذار تا شايد بتوانم گوشه اي از تنهايي هايت را پر کنم


دستانت را در دستانم بگذار تا حداقل بتوانم همراهت باشم


دستانت را در دستانم بگذار تا دوباره احساس زيبايي ها را در وجودت زنده کنم


دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم ارامش را در تو زنده کنم


دستانت را در دستانم بگذار تا کمي از خسته گي هايت بکاهم


دستانت را در دستم بگذار تا بتوانم ارامش کودکي ات را به توباز گردانم


دستانت را در دستانم بگذار تا آرزو ها ي قشنگت دوباره به سويت پر واز کنند


دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم کوله باري که از درد بر دوشت هست کمي من آن را به

دوش کشم


دستانت را در دستانم بگذار تا کمي از دل تنگي هايت بکاهم


دستانت را در دستانم بگذار و بدان که فا صله اي که در بين انگشتانت هست براي چيه؟؟!!


اينه که يکي اونو برات پر کنه پس به دنبال اون کس باش...


به اين اميد ندارم که هميشه و هميشه تا ابد دستانم را در دستانت قرار دهم


ولي بيا تا اين چند صباحي که در کنار هم هستيم دستانمان در دست هم قرار گيرد و به آنچه

 که


در اين سالها در انظار ش بوديم برسيم از اين لحظات استفاده کنيم و با هم با شيم و از کنار


هم بودن و هم صحبت هم بودنبه آرامش برسيم و حر فاي نا گفته را به هم بگوييم


نا گهان چه قدر زود دير مي شود...


پس بيا تا دير نشده دست هايمان را در دستان هم قرار دهيم تا دير نشده...

--------------------------------------------------------------------------------

 



شخصیت خود را محک بزنید
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

تست جالب روانشناسی :
به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد و جوابی را که انتخاب می کنید یادداشت کنید که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید جمع بزنید.
حاضرید؟ پس شروع کنید:

 
1) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟ 
الف _ صبح، 
ب- عصر و غروب، 
ج _ شب 

۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟ 
الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند، 
ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم، 
ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو، 
د _ آهسته و سربه زیر، ه- - خیلى آهسته 

۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛ 
الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید، 
ب- دستها را در هم قلاب مى کنید، 
ج _ یک یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید، 
د _ دست به شخصى که با او صحبت مى کنید، مى زنید، 
و ه-_ با گوش خود بازى مى کنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مىکنید 

۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟ 
الف _ زانوها خم و پاها تقریباً کنار هم، 
ب- چهارزانو، 
ج _ پاى صاف و دراز به بیرون، 
د _ یک پا زیر دیگرى خم 

۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟ 
الف _ خنده اى بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده، 
ب _ خنده، اما نه بلند، 
ج _ با پوزخند کوچک، 
د _ لبخند بزرگ، 
ه_ لبخند کوچک 

۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛ 
الف _ با صداى بلند سلام و حرکتى که همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید 
ب _ با صداى آرامتر سلام مى کنید و سریع به دنبال شخصى که مى شناسید، مى گردید 
ج _ در حد امکان آرام وارد مى شوید، سعى مى کنید به نظر سایرین نیایید 



۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛ 
الف _ از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى کنید 
ب _ بسختى ناراحت مى شوید 
ج _ حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود 



۸) کدامیک از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟ 
الف- قرمز یا نارنجى 
ب- سیاه 
ج- زرد یا آبى کمرنگ 
د- سبز 
ه- آبى تیره یا ارغوانى 
و- سفید 
ز- قهوه اى، خاکسترى، بنفش 



۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟ 
الف- به پشت 
ب- روى شکم (دمر) 
ج- به پهلو و کمى خم و دایره اى 
د- سر بر روى یک دست 
ه- سر زیر پتو یا ملافه... 



۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید که: 
الف- از جایى مى افتید. 
ب- مشغول جنگ و دعوا هستید. 
ج- به دنبال کسى یا چیزى هستید. 
د- پرواز مى کنید یا در آب غوطه ورید. 
ه- اصلاً خواب نمى بینید. 
و- معمولاً خواب هاى خوش مى بینید 


امتیازات 


سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز) 
سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز) 
سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز) 
سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز) 
سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز) 
سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز) 
سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز) 
سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز) 
سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز) 
سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، و (۱ امتیاز) 


خب، امتیازهایتان را جمع زدید. عدد به دست آمده را با جدول مقابل مقایسه کنید و شخصیت خودتان را بشناسید. 


نتیجه گیری 


* اگر امتیاز شما بالاى ۶۰ است: 
دیگران در ارتباط و رفتار با شما شدیداً مراقب و هوشیار هستند آنها شما را مغرور، خودمحور و بى نهایت سلطه جو مى دانند، گرچه شما را تحسین مى کنند و به ظاهر مى گویند«کاش من جاى تو بودم!!» اما معمولاً به شما اعتماد ندارند و نسبت به ایجاد رابطه اى عمیق و دوستانه بى میل و فرارى هستند. 


* اگر از ۵۱ تا ۶۰ امتیاز دارید: 
بدانید دوستان شما را تحریک پذیر مى دانند، بدون فکر عمل مى کنیدو سریع از موضوعات ناخوشایند برآشفته مى شوید ، علاقه مند به رهبرى جمع و تصمیم گیریهاى سریع دارید (هرچند اغلب درست از کار درنمى آیند!) دیگران شما را جسور و اهل مخاطره مى دانند. کسى که همه چیز را تجربه و امتحان مى کند، از ماجراجویى لذت مى برد و در مجموع به دلیل ایجاد شرایط و بستر هیجانات توسط شما، از همراهى تان لذت مى برند. 


* اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید: 
 به خود امیدوار باشید ، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم کننده و جالب و جذاب مى بینند. شما دائماً مرکز توجه جمع هستید و از تعادل رفتارى خوبى بهره مند هستید. فردى مهربان، ملاحظه کار و فهمیده به نظر مى رسید. قادر هستید به موقع باعث شادى و خوشى دوستانتان شوید و اسباب هلهله و خنده آنها را فراهم کنید و در همان شرایط و در صورت لزوم بهترین کمک بر اعضاى گروه هستید. 
* اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد: 


بدانید در نظر سایرین معقول، هوشیار، دقیق ، ملاحظه کار و اهل عمل هستید. همه مى دانند شما باهوش و با استعداد هستید اما مهمتر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگى با دیگران باب دوستى را باز نمى کنید. اما اگر با کسى دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید. اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستانتان را دارید گرچه سخت دوست مى شوید اما سخت تر دوستى ها را رها مى کنید.


* از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز : 
در نظر سایرین فردى زحمت کش هستید اما متأسفانه گاهى اوقات ایرادگیر هستید. شما بسیار بسیار محتاط و بى نهایت ملاحظه کار به نظر مى رسید. زحمتکشى که در کمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بردوش مى کشد و بدون فکر و براساس تحریک لحظه اى و آنى هرگز نظر نمى دهد. دیگران مى دانند شما همیشه تمام جوانب کارها را مى سنجید و سپس تصمیم مى گیرید. 


* و اگر کمتر از ۲۱ امتیاز داشتید: 
 دیگران شما را خجالتى، عصبى و آدمى شکاک و دودل مى دانند شخصى که همیشه سایرین به عوض او فکر مى کنند، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى کنند. کسى که اصلاً تمایل به درگیرشدن در کارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندارد!



معنای خوشبختی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

  

سلام دوستان امروز میخوام بهترین داستانی رو

که از اولین نفسم تا به الان که ۱۸ سالمه خوندمو

واستون بنویسم البته یه کم طولانیه{میتونید سیو کنیدو بخونید} ولی بنظر من 

نه تنها ارزش یه بار خوندن بلکه ارزش  ده بار خوندنو

 داره من که پس از هربار خوندنش گریم میگیره امیدوارم

شمام خوشتون بیاد... حتما در مورد این داستان نظرتونو

بهم بگید... اخه میخوام بدونم این داستان واقعا تاثیر گذاره

یامن با همه فرق میکنم

دوستای گلم لطفا مطلبو نخونده نظر

                   ندید من نظر نمیخوام.....

معنای خوشبختی...

 
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد..

 پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود.

 دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند،
 
از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس
 
خوشبختی می کرد.

 

 

 

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد.
 
او که ساختن ستاره های کاغذی

 را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت
 
و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت
.
 
دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری

 
با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد

 

 

 


،
 
چشمانش به باریکی یک خط می شد.


در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به


 دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه

 برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند،
 
دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد.

 آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

 

 

 

 

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت.

 به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود.

 در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که

پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر

 یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

 

 

 

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد.

 اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد.

 زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی

 قفسه اش به شش تا رسیده بود.

 

 

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد.

 در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و

 تجارت موفقی را آغاز کرده است.

 

 

چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد.

 در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد

 چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی

 با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش،

 مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم

اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 

 

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت

 پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است.

 همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند.

 دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی،

 پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی

خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت.

 

 

 پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت:

 مست هستید، مواظب خودتان باشید.

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد.

 در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد.

 

 

 روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد

 سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی

 بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

 

 

 


پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد
.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت

 ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

 

 

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش،

 هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان

دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت:

 

 

 در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود

که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ،

 نوشته های روی این ستاره چیست؟

 

 

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟

کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

 

 

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

پدر بزرگ چشم هایش را بست وبه پیش دختر پرواز کرد

 
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::
 

 
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که

 بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

 

این داستان یه کوچولو توسط میلاد بازنویسی شده است  n